میلاد پیامبر و امام صادق – محمد سهرابی
شدم به صحبت شب های ارغوانی خوشچنان که چای شد از رنگ زعفرانی خوش بلای جان منی و خریدمت یک جارقیب تا شود از این بلای جانی خوش ز خویش رفت ز شوق تکلم دلبرکلیم بس که شد از ذوق «لن ترانی» خوش دمد ز پیرهن تو هزار یوسف مصراگر گسیل کنی یک دو کاروانی خوش چو پیر شد دو لبش آستان میکده استکسی که بوده به پیمانه در جوانی خوش خوشی کجاست به جز عشق بازی ازلینگه به صورت احمد فقط به عشق علی اسیر صادقم و مستمند پیغمبربه دست جعفرم و پای بند پیغمبر بریده اند به جسمم قبای غم ها رانوشته اند دلم را نژند پیغمبر ز بند بند وجودم فقط علی خیزدچنان که می رسد از بند بند پیغمبر ز پای جعفر، دستم نمی شود کوتاهقسم به قامت و قدّ بلند پیغمبر شراب فقه ششم را به میل می نوشمبرای بوسه ز لب های قند پیغمبر مرا به دشت معاصی کسی شکار نکردولی گرفت دلم را کمند پیغمبر ز مرتضی به نبی و ز مصطفی به علیپناه می برم امشب به حکم لم یزلی
نظرات
ارسال نظر