“نفاق و خطرناکتر از نفاق”؛ حجتالاسلامکاشانی/۲
بررسی "نفاق و خطرناکتر از نفاق" از زبان حجتالاسلام کاشانی/ بخش دوم
تقدس زدایی جریان نفاق از پیامبر برای ایجاد انحراف در جامعه/ چرا خلیفه دوم "حی علی خیرالعمل" را از اذان حذف کرد؟؛ ملاک تقوا: عدم روایت حدیث از رسول خدا!
به گزارش «قرب»؛ حجت الاسلام کاشانی در جلسه نخست بررسی نفاق و خطرناکتر از نفاق٬ موضوع "تقدس زدایی جریان نفاق از رسول خدا" را مورد واکاوی قرار دادند. رفتاری که باعث شد نفرینهای رسول خدا برای معاویه بن ابوسفیان به عنوان مناقب وی به حساب بیاید.
آنچه در ادامه میخوانید نکات مهم سخنرانی ایشان در شب دوم محرم الحرام 1394 است:
برای دریافت فایل صوتی شب دوم سخنرانی ایشان کلیک کنید.
*وقتی در دوران صدر اسلام بررسی میکنیم٬ نفاق در مکه به مراتب نسبت به مدینه کمتر است٬ نه اینکه نباشد. چرا؟ چون مکه دوران سیلی خوردن است. لذا نیازی نبود که نفاق بورزند و بگویند که مسلمان هستم چون مثلا یکی از رفتار اعراب جاهلی این بود که طرف را میدزدیدند و در گوشه ای ناکار میکردند.
* در سوره عنکبوت داریم که خداوند به نفاق اشاره کرده اند؛ علتش این است که نفاق مراتبی دارد. نفاق اخلاقی داریم. آن نفاق٬ نفاق شخصی و اخلاقی است مثل ریا. ریا خیلی بد است اما شخص است و خدای خودش. این نفاق اخلاقی مدنظر ما نیست که من اسمش را نفاق شخصی درجه 2 گذاشته ام.
* نمونه نفاق شخصی٬ مثل عبدالله بن ابیه این آدم رئیس بود قبل پیامبر(ص) در مدینه زمانی که دائما بین اوس و خزرج دعوا بود و این آدم به عنوان حاکم و رئیس بین 2 قبیله انتخاب شد. از اقبالش دوران ریاست و زعامتش با ظهور پیامبر(ص) در مکه همراه شد و ناکام ماند. پیامبر که تشریف آوردند دیگر به چشم نمی آمد لذا می خواست مقاومت کند دید نمی تواند جلوی پیامبر(ص) عرض اندام کند نفاق ورزید. این نفاق شخصی است.
* اما یک نفاق دیگر هست نفاق جمعی است یعی یک سیستم می آید منافقانه عمل می کند در حالی که اصلا آن نظام و سیستم اصل اسلام را قبول ندارد. وقتی که سیل می آید اگر بخواهی لات بازی در بیاوری و جلویش مقاومت کنی سیل می برد به همین خاطر وارد روخانه می شود و آرام آرام مسیر رودخانه را منحرف می کنند.
* خلیفه دوم یک روز در اوایل دوران حضور پیامبر(ص) در مدینه گفت: اگر من بخواهم کج بروم چه کار میکنید؟ یک نفر بلند شد و گفت با این شمشیر راستت می کنیم. اما بعدا کاری کردند که هیچ کس نتوانست راستش کند چرا که جمعی بودند و رسانه و تریبون داشتند.
* قریش قبل از اسلام برای خودش یک شأنیتی ایجاد کرده بود و وقتی اسلام آمد این شأنیت در هم کوبیده شد. اسلام برایش نژاد فرقی ندارد و ملاک برتری "ان اکرمکم عند الله اتقکم" است نه نژاد و قبیله. به همین خاطر قریش سعی کرد مردم را با شهوات تربیت کند و به اسلام سیلی بزند و متاسفانه موفق شد. کنار جریان قریش جریان یهود است که نفاق سیستمی دارد در 25 سال قبل حکومت امیرالمومنین(ع). وقتی در جنگها شکست خوردند از اینکه میشود جلوی سیل اسلام را گرفت ناامید شدند لذا آمدند و مسلمان شدند تا مسیر اسلام را منحرف کنند.
* وقتی یک ارزش اجتماعی قاهره می شود نفاق وارد می شود و آرام آرام آن ارزش را منحرف می کند. برای مثال یک غیر مسلمان امام حسین را امام واجبه الاطاعه نمی داند اما چون حب امام حسین یک ارزش اجتماعی است می آید نذر می کند چون از بقیه راه ها ناامید شده است. به همین خطر نقاف که با پیامبری روبرو بود که برای آب وضویش مسلمانان شیرجه می زدند که نکند باقی مانده آب وضو پیامبر روی زمین بریزد لذا کم کم وارد شدند و جریان اصیل اسلام را منافقانه منحرف کردند.
* آنکس که می خواهد انحراف ایجاد کند خیلی نرم و در طول گذر زمان انحراف را ایجاد می کند. یعنی نمی آید روز اول بگوید بسم الله الرحمن الرحیم دین نباشد! می آید می گوید دوران جهاد با ایران است –اصل این جهاد ها درست بوده است- دائم که در اذان می گویید حی علی خیرالعمل مردم به نماز مشغول می شوند پس در این دوران حی علی خیرالعمل را حذف کنیم! این یک انحراف است چون دین باید مشخص کند چه بگوییم چه نگوییم.
* یکی از نقاطی که منافقان به شدت استفاده می کنند این بود که عامل شکستشان از اسلام را مورد هجمه نرم قرار می دادند. این ها از پول پیامبر شکست نخوردند بلکه از تقدس و معنویت پیامبر شکست خوردند. این تقدس به حدی بود که آدمی ازدواج کرد و شب زفافش بعد از اعلام جهاد از سوی پیامبر فرصت نکرد غسل کند، بدون غسل رفت و جنگید و شهید شد. معروف به غسیل الملائکه! اولین قدم جریان های نفاق این است که تقدس و حرمت فرمانده و رهبری را بشکنند.
* رسول خدا(ص) اگر می شنید کسی عمدا 5 جلسه مسجد نیامده است سراغش می رفتند، شاید طرف بیمار باشد و الا توبیخش می کردند. چون دوران حساسی بود باید مسلمانان می آمدند در مسجد و احکام را می گرفتند و پخش می کردند. قرآن را بدون نقطه و اعراب نمی شود خواند و اگر این مسلمانان نمی آمدند در وضعیت سواد آن روز کسی نمی فهمید کدام قرائت از قرآن درست است و این همان علت روایت های مختلف از قرآن است که در متن یکی هستند اما در قرائت متفاوت اند. خلیفه دوم 12 سال طول کشید که از روی سوره بقره بتواند بخواند و وقتی توانست بخواند شتر قربانی کرد. یک عده از افراد روایت و بیان پیامبر از قرآن را یادداشت می کردند در این اثنا منافقان ورود می کردند و می گفتند پیامبر فرموده است "انما انا بشر مثلکم یغضب کما یغضب". یعنی چی؟ یعنی اینکه همینطور اعتماد نکنید به پیامبر این را هم از باب دلسوزی می گفتند!
* رسول خدا(ص) متوجه شدند کاتبان کم شدند مثلا یکی از آن ها پسر عمرو عاص است. به او گفتند چرا نمی نویسی؟ ماجرا را گفت. حضرت فرمودند: "والذی نفسی بیده لایخرج من فی الا الحق" یعنی قسم به کسی که جانم در دست اوست چیزی از این دهان خارج نمی شود به جز حق. حضرت مقابله کردند اما جریان نفاق از پا ننشست؛ که بله پیامبر ناحق نمی گوید ولی گاهی عصبانی می شود!
* جریان نفاق در اواخر عمر شریف پیامبر(ص) که فرمودند "هلم اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده" کاغذ و قلم بیاورید که گمراه نشوید. همان جریان دوباره تکرار کرد اما با قدرتی بیش از دفعه قبل چون به مرور زمان جریان نفاق محکم تر شد. منافقان گفتند "قد غلبه وجع" یعنی درد به پیامبر غلبه کرده است. مودبانه اش این است و بی ادبانه اش هم هست. یعنی می بینیم دفعه قبل یک نفر بود و پیامبر پاسخ دادند این بار عین صحیح بخاری است که می گوید "فختلف اهل البیت" یعنی آدم هایی که در منزل رسول خدا بودند 2 گروه شدند. عده ای گفتند بگذارید پیامبر حرف بزند گمراه نشویم و عده ای گفتند نه چه فایده دارد! برای مثال شاطبی که از علمای اهل سنت است می گوید تمام بدبختی های جهان اسلام از این اختلاف است ولی چون ارادت دارد به خلیفه دوم می گوید ما به قضا و قدر الهی ایمان داریم و خداوند نخواست که امت اختلاف نداشته باشند.
* در دوران بنی امیه پیش از قیام سیدالشهدا معاویه حاکم جهان اسلام شد –حدود سال 43 و 44 هجری- پیامبر چندین بار معاویه را مورد غیظ قرار داده اند. مثلا فرمودند "لا اشبه الله بطنه" یعنی خدا شکمش را سیر نکند یا فرمودند "رأیتم معاویة علی منبری فابقروا بطنه" یعنی هر وقت دیدید که معاویه روی منبر من نشست شکمش را پاره کنید یا "هلاک أمتی على یدی غلمان سفهاء من قریش" یعنی هلاکت امت من به دست جوانکهای عوضی از جوانان قریش است. خب این آدم که نمی تواند بشود خال المومنین و بشود معاویه جهان اسلام! لذا آن جریان منافقانه تقدس زدایی را ادامه دادند. ذهبی عالم برجسته اهل سنت می گوید "هذه منقبه المعاویه!" چرا؟ چون پیامبر هم مثل مردم عادی ممکن است عصبانی شود و خود پیامبر گفته اند خدایا اگر من کسی را نفرین کردم چون مستجاب الدعوه هستم و از طرفی مثل مردم عادی هم عصبانی می شوم پس هر وقت من نفرین کردم بر درجات نفرین شده ها بیفزا!! نفرین های پیامبر می شود مناقب معاویه! چه اتفاقی می افتد نتیجتا که اگر کسی این ها را بشنود می گوید این فردی که نفرین می کند و به خدا آدم نزدیک می شود کی بوده است؟ همه حرف هایش اینطور بوده است؟ امثال ابن تیمه و ابن حجر العسقلانی می گویند بله گاهی پیش می آمد که خط رو خط می شد و بعضی آیات را شیطان به پیامبر میگفت و اگر کسی این را قبول نداشته باشد کافر است! رسول خدایی که این همه آیه مبرهن داریم که "اطیعوا الله و الرسول" یا "من یعصی الله و الرسول" اینگونه تقدس زدایی می شود. یا وقتی می گوییم این همه حدیث درباره امام حسین داریم از رسول خدا می گویند خب نوه اش است و بچه بوده است و با نمک!
* جریان نفاق بعد از پیامبر که قدرت را به دست می گیرد دیگر اجازه روشنگری نمی دهد. سقیفه رخ می دهد و ام سلمه همسر پیامبر از امیرالمومنین دفاع می کند. یکسال حقوق ام سلمه ای که همسر پیامبر بوده و هیچ پشتیبانی نداشته است و حق ازدواج هم نداشته قطع می شود!
* آنقدر پیامبر را تخریب کردند که وقتی می خواستند بگویند شخصی خیلی با تقواست می گویند از پیامبر روایت نقل نمی کند 2 نفر را گفته اند خیلی با تقواست یکی عبدالله بن عمر و دیگری ابن مسعود!
* قرظة بن کعب انصاری که یکی از فرزندانش در سپاه سیدالشهدا بود و دیگر پسرش از قاتلان حضرت و از انصار رسول خدا بود. به او می گویند تو صحابه بودی چرا یکبار از رسول خدا نمی گویی؟ می گوید: وقتی خلیفة دوم، من را به عنوان کارگزار از مدینه به سرزمین عراق میفرستاد، تا منطقة «صرار» ما را بدرقه کرد. بعد گفت: آیا می دانید به چه منظوری شما را تا اینجا مشایعت کردم؟ گفتیم: حتماً قصد تکریم ما را کردی. گفت: نه، این است که باید بدانید، شما به یک شهری میروید که مردمان آن سخت با قرآن انس گرفتهاند و همواره در منازل و مجالس قرآن زمزمه میکنند، آوایی همانند آوای زنبور عسل از خانههایشان به گوش میرسد. بنابراین، وقتی آنجا وارد شدید، با ذکر احادیث، آنها را از قرائت قرآن غافل نکنید و من در ثواب این کار شما شریک هستم.
با تشکر از "خبرنامه دانشجویان ایران"
نظرات
ارسال نظر