روز ۱ محرم
بدانكه چون درهم اين ماه ، جناب سيد الشهداء عليه السلام بمرتبه شهادت فايز گرديده و در اكثر اين دهه ، آنجناب و اهل بيتش محزون و غمگين بوده اند و اخبار موحشه بايشان مى رسيده ، بايد شيعيان از وقت رويت هلال ، محزون و غمگين شوند و به لوازم تغريب آنحضرت قيام نمايند.در روايت معروفه (رضويه ) است كه فرمود: پدرم امام موسى (ع ) چون ماه محرم داخل ميشد كسى آن حضرت را خندان نمى ديد و اندوه و حزن پيوسته بر او غالب مى شد تا عاشر محرم و چون روز عاشوراء مى شد آنروز، روز مصيبت و حزن و گريه او بود و مى فرمود: امروز، روزيستكه حسين عليه السلام شهيد شده است .روز : اول ماه بدانكه اول محرم ، اول سال است و در آن دو عمل است :1. روزه ، روايت شده كه (ريان بن شبيب ) دائى (معتصم عباسى ) در مثل چنين روز، بر حضرت رضا عليه السلام وارد شد. آن جناب فرمود: اى پسر شبيب ! اين روز، روزه هستى ؟ عرض كرد: خير. فرمود: امروز روزيستكه حق تعالى دعاى (حضرت زكريا) را در آن مستجاب فرموده ، پس هر كه در اينروز، روزه بدارد و خدا را بخواند، خداوند دعاى او را مستجاب كند، چنانچه دعاى (زكريا) را مستجاب فرموده ، الخ .2. دو ركعت نماز، كه از رسولخدا(ص ) روايت شده و بعد از فراغ دست به دعا بر دارد و سه دفعه بخواند دعاى (( اللهم انت الاله القديم الخ . ))(شيخ طوسى ) در (مصباح ) فرموده كه مستحب است روزه دهه اول محرم و لكن روز عاشوراء را امساك نمايد از طعام و شراب تا بعد از عصر، آنوقت بقدر كمى تربت تناول نمايد.در اين روز، حضرت (ادريس ) پيغمبر، به آسمان بالا برده شده و آن حضرت بعد از وفات (آدم ) به دويست سال ، مبعوث برسالت شد. پس مردم را بحق دعوت كرد و با آنكه سلطنت و نبوت براى آنجناب جمع شده بود در مسجد سهله اقامت نمودى و خياطت فرمودى و اول كس است كه بسوزن جامه دوخت و بقلم نگاشتن آموخت و شهرهاى بسيار در جهان ، بنيان فرمود و از بناهاى آن جناب است (هرمان ) در غربى مصر و آن دو بناى عظيم است مربع مخروط، مشتمل بر چهار مثلث كه هر ضلعى تا ضلعى چهار صد ذراع مسافت دارد و ارتفاع هر يك بهمين مسافت است و اين بنا را در شش ماه بپايان آورده . گويند بر آن نوشتند:(( قل لمن ياتى بعد مايهدمها فى ستماة عام و قد بنيتها فى ستته اشهر و الهدم ايسر من البنيان . ))در اين روز، بفرمايش (شيخ بهائى ) سال چهارم ، غزوه (ذات الرقاع ) واقع شده فقير گويد كه مورخين اين غزوه را در جمادى الاولى سال ششم ذكر كرده اند. بهر جهت در اين غزوه ، پيغمبر، (ابوذر) را در مدينه گذاشت و با جماعتى كه متجاوز از هفتصد نفر نبودند بجانب (نجد) رفت و در (ذات الرقاع ) فرود آمد. كفار آنجا از هول و ترس بكوهها فرار كردند و از غايت دهشت ، بسيارى زنان خود را نتوانستند حركت بدهند، لاجرم مسلمانان زنان ايشان را اسير كردند. چون هنگام نماز رسيد، مسلمانان خواستند نماز بخوانند، از كفار ايمن نبودند كه مبادا، در وقت نماز بر سر ايشان بتازند. اين هنگام نماز خوف نازل شد و ايشان نماز خوف گذاشتند و اين اول نماز خوفى بود كه بجا آورده شد.(جابر بن عبدالله ) كه در اين سفر همراه بوده ، روايت كرده كه زنى كافره از اسيران از ترس بمرد. شوهرش كه چنين فهميد سوگند ياد كرد كه از قفاى پيغمبر مى روم تا يكتن از مردمش را بكشم . هنگام مراجعت پيغمبر در دره اى فرود آمد. دو نفر از مهاجر بخفت و انصار براى حراست بالاى كوه شدند. نخست از اول شب نوبت گذاشتند. مرد مهاجر بخفت و انصارى بنماز ايستاد و آن كافر برسيد و صداى نماز انصارى را شنيد. تيرى بجانب او افكند. انصارى تير را بكشيد و نماز را قطع نكرد. آن كافر تير ديگر انداخت ، باز نماز را نشكست در ضربت سوم ، نماز را بنهايت برده بود، مهاجرى را بيدار كرد تا از پى كافر شتافت و او را بيافت . پس چون برگشت و زخم سه تير در انصارى ديد، باوى گفت كه چرا در ضربت نخستين مرا بيدار نكردى . گفت : آن وقت سوره اى از قرآن مى خواندم و نخواستم قطع كنم و بخدا سوگند كه اگر نه آن بود كه ماءمور بحراست بودم اگر هزار تير بر من مى آمد، قطع سوره نمى كردم تا جان بدهم .(49)از براى (جابر) نيز مكالماتى است با رسولخدا(ص ) در اين سفر، هنگاميكه شترش در راه ماند و خوابيده بود، مقام را گنجايش نقل نيست .اين غزوه را (ذات الرقاع ) گويند از جهت آنكه در آن اراضى ، تلهاى بسيار و پستى و بلنديهاى رنگ و رنگ بود، چون جامه مرقع ، نه آنكه بعضى اصحاب پاهايشان مجروح شده بود و صلها و رقعه ها بر پاى خود بسته بودند.و نيز در غره محرم ، سنه 20، فتح (مصر) بر دست (عمروعاص ) شد و بعد از آن (اسكندريه (50) عنوه ) مفتوح شد و (عمروعاص ) را اسكندريه پسند خاطر افتاد. شرح فتوحات را به (عمر) نوشت و خواستار شد كه در (اسكندريه ) سكون اختيار كند. (عمر) جواب نوشت كه ما بين من و خود، آب را حاجر نكنيد تا هر گاه بخواهم ، بتوانم بر راحله خود سوار شوم و بى مانعى بر شما وارد شوم . پس (عمروعاص ) آهنگ (فسطاط) مصر كرد و اين شهر از اين روى (فسطاط) نام يافت كه (عمروعاص ) هنگام فتح (مصر) در اين موضع فسطاط برافراشته بود و در تحت قبه آن نشيمن داشت . چون آهنگ (اسكندريه ) نمود، بفرمود تا فسطاط را بر كنند و با خود حمل دهند. گفتند: كبوترى بر بالاى آن بچه نهاده است . گفت : حرام است كه آن را بر كنيم و بچگان كبوتر را بهم بزنيم . فسطاط را بگذاشت و طريقه اسكندريه برداشت . در آنوقت كه مراجعت كرد هم بجاى فسطاط آمد و آنجا را نشيمن كرد و لشكريان نيز در گرد آن فسطاط، خانه ها بنا كردند. پس آنجا شهرى شد موسوم به (فسطاط).جامع اين كتاب (عباس قمى ) گويد كه از اينجا معلوم شود كه جلافت و قساوت و كفر (عمر سعد) و لشكرش بچه حد و مرتبه بوده كه در كربلا باين مقدار كه (عمروعاص ) كافر، مراعات بچه كبوتران كرد، ايشان مراعات اهلبيت و اطفال سيد الشهداء را نكردند، بلكه آتش بخيمه هاى ايشان زدند و آن مظلومان شكسته دلان را چه صدمه ها كه زدند. چنانچه (حضرت رضا) عليه السلام فرموده : (( و اضرمت النيران فى مضاربنا. ))و چه خوب گفته شاعر:آتش بآشيانه مرغى نمى زنند گيرم كه خيمه ، خيمه آل عبا نبودو نيز در غره محرم ، سنه 81، (محمد بن حنفيه ) فرزند (اميرالمؤ منين عليه السلام ) وفات كرد و در بقيع ، بخاك رفت و بعضى گفته اند كه از فتنه (ابن زبير) فرار كرد بجانب طائف و در آنجا وفات كرد.جماعت (كيسانيه ) او را امام ميدانستند و او را مهدى آخر زمان مى خواندند و باعتقاد ايشان آنكه : (محمد) در جبال رضوى كه كوهستانى يمن است ، جاى فرموده است و زنده است تا گاهى كه خروج كند. الحمدالله كه اهل آن مذهب ، منقرض شدند.از قوت (محمد) نقل شده كه وقتى زره اى چند بخدمت (اميرالمؤ منين ) آوردند، يكى از آنها از اندازه قامت بلندتر بود. حضرت فرمود تا مقدارى از دامان آنرا قطع كند. (محمد) دامان زره را بدست جمعكرد و از آنجا كه (اميرالمؤ منين ) علامت نهاده بود بيك قبضه بگرفت و مثل آنكه بافته حريرى را قطع كند دامنهاى درع آهنين را از هم دريد و كثرت شجاعت و دليرى او از سير در تاريخ حرب (جمل ) و (صفين ) معلوم ميشود.(شيخ كشى ) از حضرت رضا(ع ) روايت كرده كه فرمود: (امير المؤ منين عليه السلام ) مى فرمود كه (محامده ) يعنى (محمدها) ابا دارند از معصيت خداى عزوجل . راوى پرسيد كه اين محامده كيانند. فرمود: (محمد بن جعفر)، (محمد بن ابى بكر)، (محمد بن ابى حذيفه ) و (محمد بن امير المؤ منين ).فقير گويد كه (محمد بن جعفر بن ابيطالب ) در صفين شهيد شد و (محمد بن ابى بكر) در نيمه جمادى الاولى ، قتلش بيايد و (محمد بن ابى حذيفه ) پسر دائى (معاويه ) و از اتباع و انصار (امير المؤ منين ) است و او همانستكه معاويه او را بگرفت و در زندان حبس كرد، مدتى مديد در زندان او بود تا شهيد شد.در اين روز، سنه 161، (سفيان بن سعيد ثورى ) در بصره وفات كرد و در احاديث اماميه رواياتى در ذم او وارد شده است و او است كه خطبه رسول (ص ) را در مسجد خيف از (حضرت صادق ) (ع ) اخذ كرد و چون تاءمل در كلمه : (والنصيحه لائمه المسلمين ) نمود و فهميد مراد (امير المؤ منين ) (ع ) و اولاد او است ، آنرا پاره كرد.در اين روز، سنه 632، (شهاب الدين عمر بن محمد سهروردى ) شافعى صوفى وفات كرد و نسبش به (محمد بن ابى بكر) منتهى مى شود و او مرجع ارباب طريقت بوده و از كسانى كه درك خدمت او را نموده (شيخ سعدى ) است و دو كلمه از قضاياى او نقل نموده كه بعضى آن را در ضمن شعر آورده :بطرف بستانش گفته سعدى دو پندم داد شيخ سهرودىيكى بر عيب مردم ديده مگشا دوم پرهيز كن از خودپسندىدر اين روز، (واقدى ) و (شيخ حسين ) پدر (شيخ بهائى ) متولد شده اند.در اين روز، سنه 1101، شيخ اجل (شيخ حسن ابن زين الدين الشهيد الثانى ) وفات كرد و اين شيخ از وجوه علما و فقهاى اماميه و اولاد و احفاد او از فقها مى باشند و او را مصنفات رشيقه است در حديث وفقه ، مانند، منتهى الجمان و معالم و اثنى عشريه و غيرها.
نظرات
ارسال نظر