شعر// شهادت امام حسن(ع) – (حسن لطفی)
زهر آتش شد و بر زخم دلی مضطر خوردجگری سوخته را تا نفس آخر خوردزهر سوزاند ولی بر جگرم هیچ نبودآه از آن زخم که بر سینه ی پیغمبر خوردزهر سوزاند ولی قاتلم عمری ست حسینپنجه ای بود که بر برگ گل پرپر خورداو مرا پشت سر چادر خود پنهان کردتا نبینم چه بر آن چهره ی نیلوفر خوردایستادم به روی پنجه ی پایم امّادستش از روی سرم رد شد و بر مادر خوردمادرم خورد زمین گرد و غباری برخاستدست من بود که با ناله ی او بر سر خورد
نظرات
ارسال نظر