شعر// امروز دیگر سامرا آقا نداری …
امروز دیگر سامرا مثل یتیمیامروز دیگر سامرا آقا نداریدر آسمان آفتابی نگاهتآن گنبدی که داشتی حالا نداری دیروز از بال و پر پروانۀ تودیدیم زیر خاک ها خاکسترش راعیبی ندارد مرقدت گنبد نداردجبریل می سازد برایت بهترش را ای کاش در این جا مجالی دست می دادپای گلوی بی صدای تو بمیرمیک حجره و یک بستر و یک باغ لالهخیلی دلم می خواست جای تو بمیرم با چشم هایی که کبود و تار هستندروی پسر را بیش از این دیدن محال استای تشنه لب با لرزش دستی که داریآب از لب این ظرف نوشیدن محال است وقتی لب این کاسۀ پر آب، آقابر آستان تشنۀ دندانتان خورداز شدت برخورد این ظرف سفالیانگار لب های کبودت خیزران خورد شاعر: علیاکبر لطیفیان
نظرات
ارسال نظر