شعر وفات حضرت معصومه – مسعود اصلانی
بی هوایش پری نمی ماندچشم های تری نمی ماند واژه ی عاشقی وسط باشدواژه ی بهتری نمی ماند تا که قم هست و هست معصومهبی حرم مادری نمی ماند بانوی ما اگر اشاره کنیبه تن ما سری نمی ماند با ورود تو و امام رضاعرصه ی محشری نمی ماند یا بدون مقام خواهریتعزت خواهری نمی ماند ای کریمه! همه فدای توأییمگریه کن های غصه های توأییم با غم و غصه آشنا بودیمثل یک بغض بی صدا بودی از همان کودکی همان اولغرق دریای غصه ها بودی زخم زنجیر و ساق پای پدربه غم و درد مبتلا بودی راهی ات کرد بغض دلتنگیراهی دیدن رضا بودی تو رسیدی به کشور ما ومورد احترام ما بودی همه گل ریختن روی سرتگر چه از دلبرت جدا بودی یادت آمد دلی که سوزان شدخواهری را که سنگ باران شد
نظرات
ارسال نظر