شعر:: ولادت علیاصغر(ع) – مسعود اصلانی
امشب از شوق چشم دلبرهالب به لب می شوند ساغرها از اهالی آسمان هستیدالتماس دعا کبوترها دل عالم به شوق آمده استاز سر خنده های خواهرها چشم خود باز می کند طفلیو به پا می شوند محشرها چقدر دل اسیر قنداقشچقدر زیر پای او سرها اصغر است و لبان کوچک اوبوسه گاه لبان اکبرها پسر آفتاب آمده استبند جان رباب آمده است نمک خانواده ی زهراشده بابای باب حاجت ها نمک از خنده هاش می ریزدطفل شیرین حضرت بابا گاهی اوقات بالش سر اومی شود دست دختر زهرا یا که گاهی رقیه می آیدتا بگیرد بغل برادر را او برای خودش علمداری ستعَلَمش دست حضرت سقا روز اول حسین می دانستمی شود قصه ساز عاشورا چقدر با وقار می آیدنوه ی ذوالفقار می آید
نظرات
ارسال نظر