شعر:: میلاد امیرالمومنین(ع)- قاسم صرافان
باز مرا سوی لبِ خُم کشیدقصه ی دریا به تلاطم کشید آمد و طوفان من آغاز شدباز دری رو به دلم باز شد ساقی افلاک! سلامٌ علیک!ای پدر خاک! سلامٌ علیک! وای اگر باز جوابم دهیشعر بخوانم، تو شرابم دهی دست تو را عشق که بالا گرفتدست تو نه دست خدا را گرفت بر نکش از چهره تو کامل نقابتا نپرستند تو را بوتراب! روح امین پیش تو پر باز کردبا تو محمد سخن آغاز کرد نوح شده غرق تو ای ناخداکشتی او را برسان تا خدا قطره تو را دیده و دریا شده«خاک ضعیف از تو توانا شده» بَه! بِه تو و تیغ بلاجوی توشیری و شیران همه آهوی تو بر سر ذوق آمده پروردگاربس که می آید به تو این ذوالفقار کار هزار آیت اعظم کنیگوشه ی ابرو تو اگر خم کنی ای خط توصیف تو بی خاتمهجلوه ی ظاهر شده ی فاطمه اول و آخر سر یک موی توظاهر و باطن تو و بانوی تو کشتی خلقت به هدف می رسدتا که به ایوان نجف می رسد
نظرات
- 10 آوریل 17 ، 18:15عالی
ارسال نظر