شعر:: امام زمان(عج) – سعید بیابانکی
چقدر پنجره را بی بهار بگذاری؟و یا نیایی و چشم انتظار بگذاری مگر قرار نشد شیشه ای از آن می ناببرای روز مبادا کنار بگذاری؟ بیا که روز مبادای ما رسید از راهکه گفته است که ما را خمار بگذاری؟ درین مسیر و بیابانِ بی سوار خوشابه یادگار خطی از غبار بگذاری گمان کنم تو هم ای گل بدت نمی آیدهمیشه سر به سر روزگار بگذاری نیایی و همه ی سر رسیدهامان رامدام چشم به راه بهار بگذاری جواب منتظران را بگو چه خواهی دادهمین بس است که چشم انتظار بگذاری؟ به پای بوس تو خون دانه می کنیم و رواستکه نام دیگر ما را انار بگذاری گمان کنم وسط کوچه ی دوازدهمقرار بود که با ما قرار بگذاری چراغ بر کف و روشن بیا، مگر داغیبه جان این شب دنباله دار بگذاری
نظرات
ارسال نظر