شعر:: شهادت امام کاظم(ع) – یوسف رحیمی
در سایه سار کوکب موسی بن جعفریمما شیعیان مکتب موسی بن جعفریم فیضش به گوشه گوشهی ایران رسیده استیعنی گدای هر شب موسی بن جعفریم هستی ماست نوکری اهل بیت اوما خانه زاد زینب موسی بن جعفریم قم آستان رحمت آل پیمبر استدر این حرم، مُقرَّب موسی بن جعفریم با مهر و رأفتش دل ما را خریده استما بندهی مُکاتَب موسی بن جعفریم چشم امید اهل دو عالم به دست اوستمات مرام و مشرب موسی بن جعفریم حتی قفس براش مجال پرندگی ستمدیون ذکر و یارب موسی بن جعفریم دلسوخته ز ندبهی چشمان خسته اشدلخون ز ناله و تبِ موسی بن جعفریم آتش زده به قلب پریشان، مصیبتشبا دست بسته غرق سجود است حضرتش از طعنه های دشمن نادان چه میکشیدبین کویر، حضرت باران چه میکشید در بند ظلم و کینهی قوم ستمگریتنها پناه عالم امکان چه میکشید خورشید عشق و رحمت و نور و سخا و جوددر بین این قبیلهی عصیان چه میکشید با پیکرش چه کرده تب تازیانه هابا حال خسته گوشهی زندان چه میکشید شکر خدا که دختر مظلومه اش ندیدبابای بی شکیب و پریشان چه میکشید اما دلم گرفته ز اندوه دیگریطفل سه ساله گوشهی ویران چه میکشید با دیدن سر پدرش در میان طشتهنگام بوسه بر لب عطشان چه میکشید وقتی که دید چشم کبودش در آن میانخونین شده تلاوت قرآن چه میکشید می گفت با لب پر از آهی که جان نداشت:ای کاش هیچ سنگدلی خیزران نداشت
نظرات
ارسال نظر