شعر:: مدح حضرت عباس(ع) – حسن لطفی
جمعمان جمع كه تا نقش خیالی بزنیمكوچه باغی برویم و پر و بالی بزنیم پای حافظ مِی ای از شعر زلالی بزنیمجمعمان جمع بیایید كه فالی بزنیم شاهِ شمشاد قدان خسرو شیرین دهنانكه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان بگذارید از این فاصله بویی بكشیمدرِ خُم را بگشاییم و سبویی بكشیم تیغ ابروی كجش را به گلویی بكشیمصد و سی و سه نفس نعره ی هویی بكشیم از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كردهپسر سوم زهراست قیامت كرده ماه و خورشید دو حیران و دو سرگردانندسال ها دل سرِ این طایفه می گردانند بال در بال فرشته غزلی می خوانندما همه بنده و این قوم خداوندانند آمده تا ز علی تیغ دو دَم را گیردقد برافرازد و بر دوش علم را گیرد جمع مِهر و غضب و جذبه و زیبایی رادر تو دیدیم مسیحایی و موسایی را محشری كن كه ببینند دل آرایی رابرده ای ارث از این سلسله آقایی را حق بده مات شود چشم، تماشا داریهر چه خوبان همه دارند تو یك جا داری
نظرات
ارسال نظر