شعر:: نذر امام باقر(ع) – حمیدرضا برقعی
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را تمام دلهره ها را، تمام فاصله راهزار بار بمیرم برات، می خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله راتو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطره ی تلخ مانده در ذهنت، ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است این که دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله رامیان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله رادلیل قافله می برد پا به پای خودش نگاه تشنه ی آن کاروان یک دله را هنوز یک به یک، آری به یاد می آری تمام زخم زبان های شهر هلهله را مرا ببخش که مجبور می شوم در شعر بیاورم کلماتی شبیه حرمله را بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟
نظرات
- 12 اکتبر 13 ، 20:46صلی الله علیک یا اباعبدالله روحی لک الفدا
ارسال نظر