نفاق و خطرناکتر از نفاق”؛ حجتالاسلامکاشانی/پایان
بررسی “نفاق و خطرناکتر از نفاق” از زبان حجت الاسلام کاشانی/ بخش دهم و پایانی
معاویه راه باز کن یهود در اسلام/ کعب الاحبار یارغار خلیفه دوم بود/ قیام سیدالشهدا مانع پا گرفتن جریان خطرناکتر از نفاق
به گزارش «قرب»؛ بررسی خطرناکتر از نفاق و نفوذ جریان یهود با واسطه معاویه و خلفا در اسلام موضوع دو جلسه پایانی سخنرانی حجت الاسلام کاشانی بود.
آنچه در ادامه میخوانید نکات مهم سخنرانی ایشان در شب دهم و شام غریبان محرم الحرام ۱۳۹۴ در مسجد کربلا است:
فایل سخنرانی شب دهم
فایل سخنرانی شب یازدهم
*اهل نفاق علم اصلی را می کوبد و می خواهد توجه را از اصل مطلب دور کند. همه اعضا بدن تحت ولایت هستند لذا اگر هر کدام به ساز خودش بزنند و ساز فالش بزنند می گویند عضو معیوب است. آنکه در جامعه علیه ولی خدا و علمدار ساز مخالف بزند قبیح است مثل ساز ناکوک است که صدایش گوش خراش است منتهی ما معمولا قبحش را متوجه نمی شویم.
*از اقدامات معاویه راه باز کردن برای یهود است و نقش یهود در صدر اسلام به شدت پررنگ است. من برادران اهل سنت را برادران عزیز مستضعف می دانم که اگر ما بر اساس روش اهل بیت عمل می کردیم این افراد الان حداقل 10 تا 15 درصدشان روشی غیر از این داشتند. یکی از معضلات اهل سنت این است یکی از خلفایشان رفیق فاب کعب الاحبار بود، بدون اذن او عزل و نصب نمی کرده است. حتی برای انتصاب امیرالمومنین(علیه السلام) بعد از خودش آن خلیفه از کعب الاحبار مشورت می گیرد که کعب الحبار یهودی می گوید نه! لا یجتهد به اجتهاد رایه! چرا؟ چون علی به درد حکومت داری نمی خورد چون همه اش می گوید پیامبر چه گفت و چه نگفت! مصلحت اندیشی نمی فهمد! شرایط جهانی را متوجه نمی شود و به همین خاطره وقتی حضرت می رود کوفه وارد کاخ نمی شود. ذهبی می گوید که کعب الاحبار تورات اصلی را داشت، فقه یهود را جاری می دانست و هم شنبه را تعطیل می دانست و هم جمعه را. یکی از کارهایی که کرد ابوذر را به کشتن داد!
*در حکومت یک منافق کرسی روایت حدیث را داده اند به یک یهودی پیامبر ندیده در حالی که ابوذر ممنوع الروایت بود. ذهبی می گوید در تاریخ یک استثنا داریم در روایت حدیث. معمول این است که تابعی از انصار حدیث نقل می کند اما نمونه داریم که ابوهریره و عبدالله بن عمروعاص و انس بن مالک از کعب الاحبار حدیث نقل می کنند. در کتاب تفسیر ابن کثیر 4 جا حدیث از پیامبر به نقل از پس عمرو عاص می آورد که می گوید این ها متعلق به پیامبر نیست این را از یهود گرفتیم.
*معاویه در حد وسیع بریز بپاش می کرد. پولداری خطرناک نیست کنز کردن و انباشتن مال خطرناک است. آدم پول دار حلال خور داریم ولی سخت پیدا می شود، اما یکنزون یعنی پول از دستش نمی چکد. قرآن می فرماید اهل نفاق والذین یکنزون الذهب والفضّة ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذاب ألیم. معاویه وقتی با این آیه رو به رو شد که از او پرسیدند و گفتند قرآن اینطور گفته پس چرا فامیل های تو وقتی می میرند با تبر باید طلاهایشان را تکه تکه کنی و عده ای دیگر پول کفن و دفن ندارند گفت این آیه در باره ما نازل نشده است درباره اهل کتاب است. از کجایت این حرف را در آوردی؟
*هرچه قدرت جریان دین کم رنگ تر می شود جریان نفاق علن تر عمل می کند و انگیزه اش را برای نفاق ورزیدن از دست می دهد. جریان خطرناکتر از نفاق 10 تا 15 جلسه بحث نیاز دارد اما حداق سوال هایش در ذهن شما باشد که چرا پیامبر جریان نفاق را معرفی نکردند و چرا با این جریان بخورد نکردند؟ چرا سران نفاق را مجازات نکرد؟
*خطرناکتر از نفاق آنجایی است که درون جبهه دین رسما پایگاه رسمی کفر داشته باشیم از نفاق خطرناکتر است. آیا پیامبر نمی دانست یکی مثل ابوسفیان دروغ می گوید؟ وقتی جریان نفاق قابل توجه باشد یک نفر نیست که معدومش کرد و از بین برد. اگر جریان نفاق بدون پشتوانه باشد می شود نابودش کرد اما وقتی آدم دارد و حزب پشتیبان دارد این جریان نفاق می زند زیر بازی و رسما درون جامعه اسلامی کودتا رخ می دهد. خطرناکتر از نفاق این است که با غفلت و خاموشی جریان حق جریان نفاق پرده دری می کند و رسما وارد میدان می شود و جامعه را بر می گرداند به دوران کفر. اگر این اتفاق بیفتد جامعه اسلامی به پیامبر و قرآن یا هر جامعه ای نسبت به قانون اساسی اش دچار 2 دستگی شوند. مثل مصر که رسما یک عده غربگرا دارد و یک عده اسلام گرا! این خیلی خطرناک است.
*در 17 توبه می فرماید: مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ یعنی مشرکان را نرسد که مساجد خدا را آباد کنند در حالى که به کفر خویش شهادت مىدهند آنانند که اعمالشان به هدر رفته و خود در آتش جاودانند. اگر کافر می خواهد کافر بماند در جامعه اسلامی نباید عزت داشته باشد. اگر برای هدایت کافر هم می خواهیم برخورد کنیم قول له قولا لینا یعنی در حال تبلیغ با نرمی اما در سوره ممتحنه نهی کرد که با کسانی که در دین با شما می جنگد با این ها برخورد کنید و حتی لبخند نزن و رابطه محبت آمیز نداشته باش! قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ در ادامه 29 توبه می فرماید کافرانی که غیرحربی هستند نباید در جامعه اسلامی راه داد مگر اینکه مالیات و جزیه بدهند با دست خودشان چون این افراد حرمت ندارند. در بین مسلمین نمی تواند عزت داشته باشد و علم بلند کند. اسلام اجازه نمی دهد که یک جریانی در جامعه اسلامی جریان کافر علم بلند کند چون اگر تبلیغات کرد ، عده ای شهوت ران را جذب می کند. حدود 1300 سال پیش یهودی و نصاری دیر می ساختند و امکانات در اختیار مسلمانان قرار می دادند رایگان کار به جایی رسید که عده ای سفر می کردند بروند حج طرف 3 ماه در دیر مسیحی ها زندگی می کرد وقتی بر می گشت می گفت خیلی خوب هستند این یهودی ها و مسیحی ها! به همین خاطر در عراق می بینیم که یک جریان مسیحی رشد کرد. قانون ارتداد به کسی اجازه هتاکی نمی دهد اجازه نمی دهد بیاید تبلیغ کنید بگید مسلمان بودم و حالا یهودی شدم.
*در زمان سیدالشهدا چه شد؟ یزید نفاق دارد ولی یزید استعداد بلند کردن پرچم کفر را دارد. بعد از عاشورا که خبر واقعه کربلا را به یزید رساندند گفت: لعبت هاشم بالملک فلا * خبر جاء و لا وحى نزل[ هاشمیان با حکومت بازى مىکردند، نه خبرى (از آسمان غیب) آمده و نه وحى نازل شده است.
*ابوسفیان در اواخر عمرش کور شده بود وقتی عثمان به حکومت رسید، پیش قبر حمزه بردند ابوسفیان را پایش را کوبید به قبر حضرت گفت خیلی جنگیدی مگر نه؟ بعد گفت مرا ببرید داخل قصر وقتی بردندش داخل قصر و مطمئن شد غریبه ای نیست گفت: الحکم حکم العالمیه و دین دین الجاهلیه یعنی بچه های امیه نگذارید حکومت از دستتان برود.
*لذا می بینید در دوران یزید به قبر پیامبر و مدینه حمله می کند و کعبه را آتش می زند. لذا علمای اهل سنت حکم کفرش را به خاطر قتل نواده رسول خدا، توهین به اهل بیت امام حسین و حادثه آفرینی حره و آتش زدن کعبه امضا می کند. فلذا زمانی که امام حسین در دوران یزید خطر این جریان را متوجه می شوند و قیام می کنند.
*اگر مسیر کربلا را نگاه کنید می بینید چند بار به حضرت گفتند آقا فقط دست بده با یزید و کار تمام است. فرمودند الا ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله و هیهات منا الذله یعنی یزید علنا علم کفر برداشته است به همین خاطر تقیه نمی کند و مصلحت اندیشی هم نمی کند به شیوه مرسوم. اتفاقی که افتاد چه بود ؟ یزید یا بگوید با حضرت کاری نداشته باشید که این باعث می شد طرفداران سیدالشهدا در شهرها یکی پس از دیگری قیام کنند، کوفیان از ترس برگشتند از سیدالشهدا. لذا یزید ادامه داد به همین خاطر گفت این ها خارجی هستند پس بدن ها را دفن نکنید و با اسرا مثل اسرای کفار برخورد کنید.
*حالا می بینیم امام سجاد(علیه السلام) در شام و در مجلس یزید شود از امامت و ولایتشان رو نمایی می شود، در آن جلسه ای که سران کشورهای دیگر و سفرای غیر مسلمان هستند و آمده اند به یزید تبریک بگویند که بله یک عده مخالفان عیر مسلمان را کشته ای! لذا امام سجاد(علیه السلام) در آن جلسه نمی آید علت قیام را بگوید بلکه خود و پدر مظلومش را معرفی می کند.
*ایها الناس! انا ابن مکة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الرکن باطراف الردا، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدى، انا ابن خیر من انتعل و احتفى، انا ابن خیر من طاف وسعى، انا ابن خیر من حج ولبى، انا ابن خیر من حمل على البراق فی الهواء، انا ابن من اسری به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئیل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى، انا ابن من صلى بملائکة السماء، انا ابن من اوحى الیه الجلیل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علی المرتضى، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.
*جلسه به هم ریخت و یزید دوباره به لاک نفاق فرو می رود و می گوید خدا لعنت کند ابن زیاد را من نگفتم این کار را بکند و سپس با احترام با اهل بیت برخورد می کند و مجلس عزداری برپا می کند. اما هرجایی یاد می گیرند قیام کنند قیام توابین سیستان مدینه مختار ... حکومت یزید شاخه ابوسفیان ور می افتد. بعد از او مروان به حکومت می رسد و چون تجربه یزید را دارد به حجاج نامه می نویسد جنِّبْنی دماء أهل هذا البیت، فإنی رأیت بنی حَرب سُلبوا مُلْکهم لما قتلوا الحُسین. یعنی شمشیر را ور می دارند و بر می گردند به نفاق! مامون بالا سر پیکر امام رضا(علیه السلام) می آید و خاک بر سرش می ریزد. نفاق خوب نیست کمر اسلام را می شکند ولی یکی از اهداف قیام سیدالشهدا(علیه السلام) این است که نگذارد خطرناکتر از نفاق اتفاق بیفتد یعنی در جامعه اسلامی جبهه کفر رسما پرچم داشته باشد.
*در مصر این اتفاق افتاد در مناظره هاشان رسما یکی می آید می گوید من اسلام را اصلا قبول ندارم و دیگری می آید می گوید من اسلام قبول دارم! انتخابات مجلس برگزار می شود و 20 درصد واجدین شرایط شرکت می کنند و جبهه کفر تشکر می کند از این نمایش دموکراسی! یعنی جامعه که 95 درصدش مسلمان است سیسی می آید رسما می گوید اسلام را برای اداره جامعه قبول ندارم! اگر وا بدهد جامعه، جبهه کفر رسما چهره اش را نشان می دهد. کما این که گفتند در سایت های رسمی شان که بله عصمت امام حسین را انکار کرده است و می گوید امام حسین(علیه السلام) فرار کرده است نه قیام! امام حسین(علیه السلام) که حداقل عاقل بود کدام عاقلی سمت کلانتری فرار می کند در حالی که در مسیر کوفه خبر شهادت مسلم را به ایشان داده بودند، یعنی فهمیدند که در کوفه من جایی ندارم بعد امام حسین(علیه السلام) فرار کرد؟! جریان نفاق کنونی چون نمی شود و نمی توانند جلو امام حسین بایستد پس تفسیر غلط از قیام عاشورا و کربلا می دهند. مثل کاری که متاسفانه علمای اهل سنت کردند. در ماجرای اهدای انگشتر در نماز شیعه یک نظر دارد و می گوید امیرالمومنین(علیه السلام) است منظور. اما اهل سنت می گوید 37 روایت و نظر وجود دارد بعضی می گویند ابوبکر بعضی می گویند ابوعبیده جراح بعضی می گویند فلان و ... یعنی آدم نمی فهمد چه شد؟! آخرش کی بود که انگشتر داده بود تفسیر وقتی متعدد و غلط ارائه می دهند تا با این 100 تفسیر غلط درباره قیام سیدالشهدا کنار حقیقت قیام می آید و می شود 101 تفسیر و واقعیت می شود یکی از 101 تفسیر! حق و باطل را با هم مخلوط می کند. در توانشان باشد کاری می کنند که نماز پیامبر را مسخره می کردند، کسی جرات نمی کرد مثل پیامبر نماز بخواند. یک روز یک نفر بین افعال نماز و ارکان نماز الله اکبر می گفت غلام ابن عباس خنده اش گرفته بود که این ابله چرا این گونه نماز می خواند؟ گفتم ابله تویی این دارد به روش پیامبر نماز می خواند. قیام سید الشهدا برای این بود که جریان نفاق پرده دری نکند و برگردند به نفاق تا وقتی که یک عده اهل حق پیدا شوند تا با این منافقان مقابله کنند.
با تشکر از خبرنامه دانشجویان ایران
نظرات
ارسال نظر