يا اين دل شكستهی ما را صبور كن
يا لااقل به خاطر زينب ظهور كن
ديگر بتاب از افق مكّه، ماه من!
اين کوچههای شبزده را غرق نور كن
با ذوالفقار حضرت مولا، بيا و بعد
دلهای شيعه را پر حسّ غرور كن
با كوله بار غربت و اندوه خود بيا
از كوچههای سينهزنیمان عبور كن
امشب بيا كه روضه بخوانی برايمان
امشب بساط گریه ما را تو جور كن
يا چند صفحه مقتل كربوبلا بخوان
يا خاطرات عمّه خود را مرور كن
مرا نه سر، نه سامان آفریدند
پریشانِ پریشان آفریدند
پریشانخاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشان آفریدند
فلک دارد سر آزار زینب
نخواهد گرمی بازار زینب
به زینب هر زمان این چرخ ظلم تازهای دارد
فلک انصاف ده! آخر ستم اندازهای دارد